جدول جو
جدول جو

معنی زوال کردن - جستجوی لغت در جدول جو

زوال کردن
(چُ دَ)
کاستن و فرسودن، فانی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوار کردن
تصویر سوار کردن
کسی را بر مرکب نشاندن، بر نشاندن، جا دادن چیزی بر روی چیز دیگر مثل جای دادن نگین بر روی انگشتری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روان کردن
تصویر روان کردن
روان گردانیدن، روان ساختن، جاری کردن، جریان دادن، کنایه از ازبر کردن درس یا مطلبی، برای مثال ما طفل مکتبیم و بود گریه درس ما / ای دل بکوش تا سبق خود روان کنیم (ابوالقاسم فندرسکی - لغتنامه - روان کردن)، کنایه از رواج دادن، روغن زدن و نرم کردن، روانه کردن، گسیل داشتن، فرستادن، به راه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلال کردن
تصویر شلال کردن
دوختن پارچه با دست، بخیۀ درشت زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواه کردن
تصویر گواه کردن
شاهد قرار دادن، گواه گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
در دوال آوردن. در کمند آوردن. در حلقۀ کمند افکندن. کمندپیچ کردن:
بپیچید گیو سرافراز یال
کمند اندر افکند و کردش دوال.
فردوسی.
به ران اندر آورد و کردش دوال
عقابی شده رخش با پر و بال.
فردوسی.
، تسمه بستن. بند بستن. اشراج: تشریج، دوال کردن در گوشۀ جامه دان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاول کردن
تصویر تاول کردن
تاول زدن آبله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واصل کردن
تصویر واصل کردن
رساندن پیوند دادن رساندن موجب پیوستن شدن، بحق رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
شکنجه کردن عقوبت کردن عذاب کردن: خداوندم نکال عالمین کرد سیاه و سرنگونم کرد و مندور. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
اسانشیدن فرود آمدن رسیدن نشیبیدن پایین آمدن فرودآمدن، وارد شدن بجایی: روزپنجشنبه شانزدهم ربیع الاول بحوالی قزوین نزول کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواط کردن
تصویر لواط کردن
ویهپیدن لوت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواه کردن
تصویر گواه کردن
استشهاد، گواه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پیرا گشتن از آیین های هنج گرد چیزی گشتن دور زدن، گرد چیزی گشتن دور زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواد کردن
تصویر سواد کردن
نوشتن از روی مکتوب و نوشته اصلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوار کردن
تصویر سوار کردن
کسی را بر مرکوبی نشاندن تا از جایی به جایی رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکل کردن
تصویر توکل کردن
کار خود بخدا حواله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حواله کردن
تصویر حواله کردن
چک کردن حواله دادن
فرهنگ لغت هوشیار
بخشودن، روا داشتن، بهلاندن روا دانستن جایز شمردن، بخشودن عفو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیاد کردن
تصویر زیاد کردن
افزاییدن افزودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحام کردن
تصویر زحام کردن
مزاحمت، فشار آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رودل کردن
تصویر رودل کردن
ثقل معده پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روان کردن
تصویر روان کردن
گسیل داشتن، روانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوام کردن
تصویر دوام کردن
پایدار ماندن، پاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفال کردن
تصویر تفال کردن
فال گرفتن فال زدن تفال فرمودن تفال زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوار کردن
تصویر آوار کردن
در بدر کردن، خراب کردن ویران ساختن، غارت کردن چپاول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزول کردن
تصویر نزول کردن
((~. کَ دَ))
پایین آمدن، وارد شدن به جایی، پول با بهره از کسی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوال کردن
تصویر سوال کردن
((~. کَ دَ))
گدایی کردن، طلب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جواب کردن
تصویر جواب کردن
((~. کَ دَ))
به کسی جواب رد دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلال کردن
تصویر حلال کردن
((حَ کَ دَ))
جایز شمردن، بخشودن، گذشت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طواف کردن
تصویر طواف کردن
((~. کَ دَ))
گرد چیزی گشتن، دور زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکال کردن
تصویر نکال کردن
((~. کَ دَ))
عقوبت کردن، عذاب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیال کردن
تصویر خیال کردن
پنداشتن، گمان کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سئوال کردن
تصویر سئوال کردن
پرسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
استفسار کردن، پرسیدن، پرسش کردن
متضاد: پاسخ دادن، جواب دادن، مطرح کردن، سراغ گرفتن، جویا شدن، گدایی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فعال کردن
تصویر فعال کردن
Activate, Enable
دیکشنری فارسی به انگلیسی